آخر این درد تغافل که به پیمانهٔ ماست


آتشی از پی دردادن میخانهٔ ماست

این صدایی که ز بشکستن دل می شنوی


در حقیقت اثر نالهٔ زولانهٔ ماست

خایف روشنی مهر حقیقت همه جا


بوم شومی است که در سایهٔ ویرانهٔ ماست

عشق ایثار پی شمع سعادت به وطن


آتشی هست که اندر پر پروانهٔ ماست

تا چو مجنون پی لیلای ترقی برسیم


ذوق صحرای طلب در دل دیوانهٔ ماست

غم گیسوی پریشان ترقی وطن


جرح صد زخم جفایی است که بر شانهٔ ماست

بس که گلچین ز چمن، صبح و مسا گل شکند


بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

بی اثر نالهٔ ما نیست به بیداری خلق


خصم خواب دگران نعرهٔ مستانهٔ ماست

به همآغوشی دلدار ترقی نرسیم


تا هیولای هوس دلبر جانانهٔ ماست

یک نظر چشم گشا، قبح مهارت بنگر!


گول اولاد وطن بازی رندانهٔ ماست

کابل، شهریور ۱۳۳۳